محمدمهديمحمدمهدي، تا این لحظه: 14 سال و 18 روز سن داره

مهدی بهار مادر

به پسرم....

این شعر رو توی یکی از سایتها خوندم.فکر می کنم از مهدی سهیلی باشه با کمی تغییر واست        می نویسم.. هوا آفتابی میشه چشماتو واکن پسرم  آسمون ابی میشه من و نیگا کن پسرم  قربون صداقتت برم یه لحظه رو به روم مثل آیینه بشین با من صفا کن پسرم   آسمون منتظر بچگیاته حالیته؟  ناز شستت.پاشو بادبادک هوا کن پسرم لب هره که میری بازی، حواست همه وقت سر جاش باشه،  همه جا رو نیگا کن پسرم  بازی اشکنک داره پایننن نیفتی مامان جون  سر شکستنک داره...سرتو بالا کن پسرم اگه مثل من زمین خوردی یه وقتی بی هوا یا علی بگو و مولا رو صدا کن پسرم  خوب من! مهربونی چیز بد...
30 خرداد 1390

چهارده ماهگی

سلام عزیز دل مادر.... دیروز بیست و نهم خرداد بود و شما وارد چهارده ماهگیت شدی سیزده ماه هست که  با تو نفس می کشم و شمیم دل انگیز حضور تو مشامم رو پر کرده پس تا همیشه با من و برای من بمان .تولدت مبارک نازنینم.ایشالا ١٠٠٠ سال زندگی خوب و شاد داشته باشی .    عاشقانه دوستت دارم پسر باهوش و با معرفتم...
30 خرداد 1390

شب يلداي عاشقي...

سلام نفسم.... ديشب  به لطف و مرحمت بعضي ها..اولين شب بي تو بودن رو تجربه كردم.واي كه شبي بود...تاريك و بي انتها..."شب عاشقان بي دل چه شبي دراز باشد...چه خوشا كه از سر شب در صبح باز باشد" اگر به لطف قرصهاي ....پام  نبود همين چند ساعت هم نمي خوابيدم...  نمي دانم تا صبح چند بار بيدار شدي...شير خوردي يا نه...خدا كند در باز نبوده باشد تا تو سرما بخوري.. كاش كه نگرانيهايم به همين جا ختم مي شد...اي كاش.... نمي دانم تا كي اين وضع ادامه دارد...نمي دانم چه بايد بكنم...اشكها هم ديگر آتش دلم را خاموش نمي كنند.بهت و غصه و خشم در دلم غوغا مي كند وه  كه چه آشفته بازاريست.. شايد زبان شعر حالم را بهتر بگويد.... هرچه آرزوی خوبه...
25 خرداد 1390

آخرین کوکب

سلام تنها بهانه موندن : اینو بدون که مامان نمی خواد هیچ وقت غم تو ی اون دل کوچیکت جا کنه... تو خاموشی خونه خاموشه... شب آشفته گل فراموشه... بخواب که امشب پشت این روزن شب کمین کرده روبروی من تب آلوده تلخ و بی کوکب شب شب غربت شب همین امشب لایی  لایی من به جای تو شکستم تو نبودی من به سوگ من نشستم از ستاره تا ستاره گریه کردم... از همیشه تا دوباره گریه کردم لالا  لالاآخرین کوکب.... لباس رویا بپوش امشب لالا این تن تب دار اشکانو از رو گونه هام بردار لالالالا سایه بیدار دست مهتاب و دست من بسپار لایی لایی من به جای تو شکستم...تو نبودی من به سوگ من نشستم از ستاره تا ستاره گریه کردم از همیشه تا دوباره گریه کردم... ...
24 خرداد 1390

حس خوب با تو بودن

سلام نازنینم : دیروز جمعه بود و من و تو حسابی راضی از اینکه از صبح در کنار هم هستیم. صبح کله سحر وقتی بیدار شدی و از توی ننو سرک کشیدی و منو دیدی حسابی ذوق کردی وای که چقدر دلم موقع خنده هات ضعف میره.البته ناگفته نماند که به خاطر انجام کارای عقب افتاده خونه مجبور شدم بیشتر وقتم رو توی آشپز خونه و حومه... بگذرونم ولی تو هم دور و برم می پلکیدی و گاهی غر می زدی و گاهی لبخند. یه بارم که سرو صورتت رو توی ظرفی که توش آبا بود فرو بردی و هر هر خندیدی... عاشق اون موقع هایی ام که شیشه تو دستت می گیری و سرت رو روی سینم می ذاری و شیر می خوری.. احساس می کنم این روزا تو هم مثل من خیلی وابسته شدی... پسرم داشتن تو یعنی داشتن تمام دنیا...با تو دیگر دنی...
21 خرداد 1390

خواب

   ديشب  دوباره خواب پدر بزرگ مهربونم رو ديدم.اوني كه بيش از يك سال هست كه ديگه پيشمون نيست. چقدر دلم هواشو كرده .... عجب رسمیه ، رسم زمونه قصه ی برگ و باد خزونه  میرن آدما از اونا فقط خاطره هاشون به جا می مونه . . .  کجاست اون کوچه ، چی شد اون خونه آدماش کجان ، خدا می دونه بوته ی یاس ، بابا جون هنوز گوشه ی باغچه ، توی گلدونه عطرش پیچیده ، تا هفت تا خونه خودش کجاهاست ، خدا می دونه تسبیح و مهره  ، بی بی جون هنوز گوشه ی طاقچه ، توی ایوونه خودش کجاهاست ، خدا می دونه  پرسید زیر لب ، یکی با حسرت از ماها بعدها ، چه یادگاری می خواد بمونه ، خدا می دونه ...
19 خرداد 1390

به احترام فصل عاشقانه من

مهدی نازم...امید قلبم... تو شاه شهر بهاری بیا به خانه من           بگو شکوفه کند عشق روی شانه من بگو نسیم ببوسد تمام گلها را                      به احترام فصل عاشقانه من صدای چلچله وارت شبیه یک چشمه           همیشه روشن و جاریست در ترانه من.. شمیم عطر بهاریست هر تنفس تو              حضور تو همه نور است ای یگانه من.....
18 خرداد 1390

لبخند پسرم

پسرم.. همه زندگیم ..خوشبو ترین گل باغم... عاشقانه لبخند ها و چشمک زدن هات رو دوست دارم.شیرین کاریهات مجنونم کرده... واست نوشته هایی رو از طرف مامان جون و خاله جون پریسا و خاله جون مهشاد می نویسم تا بدونی چقدر همه عاشقت هستن.... با تو دوبار ه پر زدن برای من حقیقته..     دیدن یک لحظه نگات مثل نفس غنیمته... امید زنده بودنی....برگ خزون بغض من..   بغض دلم که بشکنه رو شیشه بارون می زنه... یاد قشنگ و ناز تو تنها امید بودنه...         یادت باشه یادم باشه دلم برات پر میزنه... ***************** زندگی یعنی همین لبخند تو... عشق یعنی یک نفر مانند تو.... مرحبا بر عشق ت...
17 خرداد 1390